کتابخانه عمومی شهید کشن روستا

روستای حاجی بیک/خیابان امام (ره)/کوچه شهید افشار/کتابخانه شهید کشن روستا

کتابخانه عمومی شهید کشن روستا

روستای حاجی بیک/خیابان امام (ره)/کوچه شهید افشار/کتابخانه شهید کشن روستا

تاریخ شروع دهه فاطمیه 97 (دهه فاطمیه اول و دوم)

کتابخانه عمومی شهید کشن روستا | يكشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۴ ب.ظ
تاریخ شروع دهه فاطمیه ۹۷ (دهه فاطمیه اول) روز پنجشنبه ۲۷ دی ماه ۹۷ و تاریخ شروع دهه فاطمیه دوم روز پنجشنبه ۱۸ بهمن ۹۷ است.
شروع دهه فاطمیه 97
  • کتابخانه عمومی شهید کشن روستا

معرفی محمدرضا یوسفی نویسنده ادبیات کودک

کتابخانه عمومی شهید کشن روستا | پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۳۲ ب.ظ

من محمدرضا یوسفی در مهر ۱۳۳۲ در همدان به دنیا آمدم و در همان شهر به تحصیل پرداختم. سال ۱۳۵۲ پس از گرفتن دیپلم ادبی به تهران آمدم و در دانشگاه تهران در رشته تاریخ مشغول به تحصیل شدم. همزمان به همکاری با گروه‌های نمایش دانشجویی پرداختم. نخستین کتابم در ۱۳۵۷ با نام «سال تحویل شد» منتشر شد. از سال ۱۳۶۵ به طور جدی به نویسندگی برای کودکان و نوجوانان پرداختم و تاکنون بیش از دویست کتاب که عمدتاً داستانی‌اند از من منتشر شده‌اند.

من در زمینه نمایشنامه و فیلم‌نامه‌نویسی هم فعالیت‌هایی دارم، اما اگر بخواهم گریزی به زندگی کودکی و نوجوانی‌ام بزنم، باید بگویم کودکی من در میان یخ و برف و سختی‌ها و قصّه‌ها گذشت. تا آنجا که به یاد می‌آورم در آرزوی داشتن یک ماشین پلاستیکی و در شکل تکاملی آن رسیدن به یک دوچرخه سال‌ها و سال‌ها انتظار کشیدم و هرگز به آن نرسیدم. البته، بخشی از این روزگار را در رمانی نوشته‌ام که هنوز چاپ نشده است. ولی آنچه قابل توضیح و به یادماندنی است، سرشار از آه و یأس و امید بود. بچه پنجم خانواده بودم و پدر بسیار زحمتکش ما فرصت آن را نداشت که زمانی کوتاه در کنار ما باشد. از صبح تا پاسی از شب کار می‌کرد و همیشه او را خشمگین می‌دیدیم تا شاد. روزگار با او نامهربان بود، بر مدار آرزوهایش نمی‌چرخید و چه جایی مناسب‌تر از چاردیواری خانه که او در آن فریاد بکشد! حتی در نمازخواندن هم خشمگین بود.

من با کودکی خویش احساس می‌کردم که آقا جان ـ به پدرم چنین می‌گفتیم ـ با خدا هم دعوا دارد! اگر در حق آقا جانِ خوبم، مرد کار و زحمت و تلاش ناحقّی نکرده باشم و او را شب بنامم، بی‌راه حرفی نزده‌ام؛ چون او برای من مانند شب پر از راز و رمز و پیچیدگی بود. هیچگاه نتوانستم به دنیای ذهن او نقبی بزنم. مرا در میان خواهران و برادران، بسیار دوست داشت اما برای کار و کار و کار. انگار فرصت سخن گفتن نداشت. به همین دلیل مانند شب نامشکوف و بیگانه و رازآلود بود و دو برابر او، مادرم «مامان» بود که دنیایی سیال و شفاف و پر از قصّه و مَثل و ترانه و عشق بود.

  • کتابخانه عمومی شهید کشن روستا